پایان دو ماهگی شاه پسرم
دانشگاه که شروع شد حالم خیلی بهتر از قبل شد رفتن به دانشگاه منو از خونه بیرون آورد و یادم اومد که هدفهای بزرگی داشتم توی زندگی دچار روزمرگی شده بودم این مدت .با یه جعبه شیرینی رفتم دانشگاه هر چی جلوتر میریم همه چی بهتر میشه .از سه شنبه شب میریم خونه مامان جون اینا و تو پیش اونا هستی و بابایی رو تنها میزاریم خوش به حالش حداقل یه خواب راحت میره آخر دو ماهگی صبح با باباعلی رفتیم و واکسن دوماهگی رو زدیم خانمی که در خانه بهداشت بود گفت همه چی عالی هست .قدت ۶۰ سانتی متر و وزنت ۵۸۰۰ بود که گفتن خیلی خوبه .شب که شد تب کردی و من و بابا تا صبح بیدار بودیم و تو هی استفراغ می کردی خیلی ترسیده بودم اما فردا ظهرش پسر گلم خوب شد .خدا رو شکر همه چی خوب...
نویسنده :
مریم
21:29