آقا مهدیار آقا مهدیار ، تا این لحظه: 10 سال و 3 ماه سن داره

من یک مادر هستم

تولد مامان مریم در اوایل هشت ماهگی

1392/10/10 18:37
نویسنده : مریم
87 بازدید
اشتراک گذاری

سه شنبه ۹۲/۱۰/۱۰

عزیز مامان شما دیگه حسابی بزرگشدی و من شبها با زجر می خوابم و همش دست و پاهام درد می کنه . اما امیدوارم یه شیر پسر به دنیا بیارم و همه این سختی ها رو فراموش کنم. خیلی چشم انتظارم .

خدا رو شکر اتاقت بالاخره تقریبا آماده شده .بابا علی و دایی حمیدرضا دیوار اتاقت رو درست کردن و بالاخره تخت و کمد ناز پسرم اومد .

توی هفته گذشته من و مامان طاهره لباسای قشنگ پسرم رو جا دادیم توی کمدش و حسابی ذوقت رو کردیم.مامان جون طاهره ممنونمقلب

دلم یه خورده آروم شد که کارای اتاقت تقریبا تمومه.

اما هنوز رو تختیت مونده که خودم باید درستش کنم و آویز بالای سر تختت.

این هفته هشتم دی ماه تولدم بود و مامان و دایی حمیدرضا و دایی احمدرضا و زن دایی مهرناز اومدن خونمون و برام کیک تولد آوردن من خوشحالم که امسال یه پسر خوب توی دلم دارم که کمتر از دوماه دیگه میای ایشاله بغلم.

این هفته دکتر رفتم و کلی ترسوندم گفت پسرم خیلی بزرگ شدی و شاید من دیابت داشته باشم و رفتم آزمایش دادم اونم چهار بار توی یک روز.

و خدا رو شکر چیزی نبود و من حالم خوبه .عزیزم بزرگ شو زودتر و بدنیا بیا.

این روزا وقتی بابایی دست میزاره روی شکمم و صدات میکنه تو لگد میزنی و جوابش میدی . بابا خواب دیده یه پسر تپل و ناز هستی من مطمینم که خدا بهم یه پسر سالم و زیبا میده.

دوستت دارم عزیز مامان .

امتحانات پایان ترمم داره شروع میشه و خیلی گرفتار درس و ارایه کارام شدم .خدا کنه زودتر تموم شه که به کارای شما برسم.منتظرتم آقا مهدیار گلم

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)