مهمانی مادر جون طاهره برای آقا مهدیار
۹۲/۹/۲۴
روزا دیگه داره تند تند میگذره و من یه عالمه کار ناتموم دارم .اتاق پسر گلم هنوز تموم نشده و من حسابی درگیر کار دانشگاه و خونه ام.
جمعه هفته گذشته مامان طاهره واست مهمونی گرفت و ما و دایی احمدرضا با پدرجون (خونواده بابا علی) رو دعوت کرد حسابی به زحمت افتاده بود مامانی دستشون درد نکنه.حسابی خوش گذشت . زن دایی جون ازم عکس گزفت یه عکس دونفره من و پسر گلم آقا مهدیار.
منم دارم این روزا پرده اتاقت رو درست میکنم یه عالمه عروسک نمدی هم برات دوختم که همه عاشقشون شدن و قراره با بابا علی اتاقت رو رنگ کنیم.تو حسابی بزرگ شدی و منم حسابی گرد شدم
بابا علی کلی از قیافه من میخنده .اشکال نداره پسرم به جاش من یه شاهزاده دارم که همه دنیام هست.
کمردردم زیاده شاه پسرم شبا دیگه مثل قبل خوب نمی خوابم و منتظر پسر خوشکلم هستم الان هفته بیست و نه هست و چیزی به تموم شدن این روزا نمونده.خیلی دوست دارم بدونم چه شکلی هستی عزیز مامانی .خیلی عاشقتم حسم نسبت بهت فرق میکنه با همه احساسای دنیا.
مواظب خودت باش و حسابی بزرگ شو .من منتظر یه پسر سالم تپل هستم