ماجرای اولین سفر سه تایی(سومین مقصد مشهد مقدس)
باورم نمیشه سه تایی اومدیم پابوس امام رضا ... چه قدر آرزوی این روز رو داشتم خدایا ممنونم که فرشته کوچولویی مثل گلم به ما دادی. آخر شب به مشهد رسیدیم و خوابیدیم و برای نماز ظهر رفتیم حرم امام رضا . چه قدر دلتنگ اینجا بودم دفعه آخری که اومدم تازه سقط کرده بودم و با یه دل شکسته اومدم و از امام خوبیها تو رو خواستم ممنونم هزاران بار ممنونم.با کالسکه رفتیم صحن دارالحجه و بابا رفت نماز خوند و من و تو نشستیم تو محو تماشای آینه کاری ها بودی و داشتی بلند بلند ذوق می کردی و خادم امام رضا برات دستش رو تکون میداد و تو می خندیدی . سفر زیبای ما در مشهد سه روز طول کشید و به حرم رفتیم و تو هر بار لذت می بردی توی حرم بهت غذا میدادم و تو میخوردی و چه خوب بو...
نویسنده :
مریم
11:23