هفته چهارده و پانزده با فسقلوس عزیز
پنجشنبه ۹۲/۶/۲۱ شانزده روزی میشه به وبلاگت سر نزدم . ببخشید که زیر قولم زدم قرار بود هر هفته بیام و بنویسم.اما نشد توی این دوهفته تو حسابی بزرگ شدی و حال من خیلی بهتر از قبل هست . حالت تهوعم قابل تحمل شده هر چند شبها بازم حالم بده. دیگه خودم غذا درست میکنم البته بابا علی شبها شام می پزه و ظرفها رو میشوره .ممنونم ازت بابا علی گلم. این مدت خیلی زندگی بر وفق مرادم نیست . وجود تو دلگرمی منه عزیزم وگرنه ........... خدا رو شکر خدا کریمه . همین که تو و بابا علی رو دارم هزاران بار شکر.چشمم به لطف خداست که همیشه در زندگیمون بوده. دوشبه شب مهمون دایی احمدرضا بودیم .اما من حال خوشی نداشتم زن دایی مهرنازت دست پختش عالیه مخصوصا لازانیا هاش ...
نویسنده :
مریم
12:25