اینم عکسات با توضیحات تا پایان شش ماهگی
اولین باری که با دستای کوچیکت تونستی عروسکت رو بگیری عزیز مامان
این روزا من میبرمت حمام و بابایی اگه خونه باشه لباس تنت میکنه اینم یه روز جمعه و یه حمام حسابی
عکس در چهار و نیم ماهگی تو خیلی پسر خوبی هستی آروم و خوش اخلاق .کمتر پیش میاد که گریه کنی و بدخلق بشی اینا هم عکسای قشنگ تو پسر دپشت داشتنی مامان
واکسن پایان چهارماهگی که یه کم تب کردی و استفراغ . شبش رفتیم مهمونی خونه دایی بابا و تو پسر خوش اخلاقم خیلی آروم بودی.اینم پسر کوماندوی مامان که بزرگ شده و واکسن چهارماهگی زده.فدات بشم من
جام جهانی فوتبال توی برزیل هست و تیم ایران هم رفته و امشب با آرژانتین بازی داره من و تو خونه مامان جون طاهره هستیم . دایی و باباجون ببین چیکارت کردن خدااااا.یه سری آدم فوتبالی دور من ریختن
اینم دایی حمیدرضا و پسر فوتبالی من
روزایی که میرم دانشگاه از شب قبل میریم خونه مامان طاهره و تو مسیر خونه خودمون تا اونجا رو توی کریر می شینی و من باهات حرف میزنم اینجا هم من دارم بهت میگم چرا شیر نمی خوری و منو اذیت می کنی .بزرگترین مشکل من با تو اینه که از می می مامان شیر نمی خوری و من بیچاره همش باید شیر بدوشم .ای پسر ناقلا خیلی تنبلی خسته نشی مامان جون مک بزنی . جالب اینه که تو هم بی تفاوت توی عکس به حرف من اصلا گوش نمیدی
ماه رمضان امسال هم اومد و رفت و من دوساله روزه نگرفتم . هورراااااااااا . یه سال که تو توی شکمم بودی امسال هم شیر میدادم و فرار کردم از روزه ماههای گرم تابستون خدایا ممنون . اینم شب افطاری باباجون (بابای بابا علی ) هستش .که همه دعوت بودن و شاه پسرم واسه خودش مردی شده بود