آقا مهدیار آقا مهدیار ، تا این لحظه: 10 سال و 3 ماه سن داره

من یک مادر هستم

ماجرای اولین سفر سه تایی( دومین مقصد بابلسر)

1393/7/14 16:01
نویسنده : مریم
764 بازدید
اشتراک گذاری

صبح روز جمعه ما به طرف بابلسر حرکت کردیم و تهران رو ترک کردیم توی راه خیلی خوش گذشت آقای شازده که به هیچ عنوان در کریر ننشستی و توی بغل من جلو بودی و از اون مهم تر حتما باید توی تشکت نی نشستی و پتوت هم کنارت باشه و منو حسابی داغون کردی بلا... به هر حال خیلی سه تایی خوش گذشت توی راه از شهر آبعلی گدشتیم و بابایی برامون دوغ خرید عجب دوغی بود و بالاخره دوساعتی مونده به غروب رسیدیم بابلسر و توی ویلاهای که بابا رزرو کرده بود به نام کوثر اسکان داشتیم یه محوطه بسیار زیبا و یه سوییت خوب دقیقا لب دریای خزر که اختصاصی بود و خلوت . سریع رفتیم حمام چون هوا شرجی بود و رفتیم لب دریا و تو اولین بار دریا رو دیدی اصلا نترسیدی و کلی ذوق کردی اینم اولین باری که دریا دیدی

 

 

سه شب بابلسر بودیم که عالی بود و حسابی بهمون خوش گدشت دریای زیبا و خلوت و هوای عالی کنار دوتا عشقم علی جون و مهدیار کپل که خیلی چسبید هر روز عصر کارمون کنار ساحل نشستن بود و تماشای دریای زیبا تو هم خیلی دوست داشتی شبها توی رستوران سوپ هم بود و من بذای اولین بار جرات کردم و بهت غذای خودمون رو دادم با اینکه سوپ ترشی بود اما تو عاشقش بودی و دوست داشتی آقای گارسون می گفت بهت پاشو مرد خوابیده غذا نخور پاشو بشین بالاخره این روزای قشنگ تموم شد و ما عازم مشهدالزضا هستیم شب همه لباسا رو شستم و بردمت حمام و وسایل رو جمع کردیم و پیش بسوی امام رضا

با اینکه فکر میکردم سخت باشه با تو سفر توی هفت ماهگی اما بسیار بسیار لذت بخش بود البته خدایی بابا علی خیلی کمک حالم هست و خیلی تلاش میکنه خوش بگدره . فقط کمی پختن غذاهای تو وقت گیره که اونم دیگه شیرینی سفر هست.

 

پدر و پسر در جنگلهای شمال

 

من و شاه پسرم در جنگل های شمال

 

لب دریای زیبای خزر


 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)