آقا مهدیار آقا مهدیار ، تا این لحظه: 10 سال و 3 ماه سن داره

من یک مادر هستم

شانزده هفته است که با همیم

1392/6/31 10:19
نویسنده : مریم
109 بازدید
اشتراک گذاری

یکشنبه ۹۲/۶/۳۱

روزا داره خیلی تند میگذره و هر چی جلوتر میریم من به تو و وجودت وابسته تر میشم حتی احساس می کنم بابا علی هم دلبستگیش به شما فسقلوسمون زیاد شده. خدا رو شکر حالم روز به روز داره بهتر میشه فقط از غروب تا آخر شب حالت تهوع دارم که قابل تحمل شده البته یه ذره حالم بد باشه رو دوست دارم چون میدونم که حال فسقلوس خوبه و داره رشد میکنهچشمک

شنبه هفته پیش با هم سه تایی رفتیم زیارت شاهچراغ که خیلی چسبید. حرم به خاطر دهه کرامت و ورود مسافرای آخر تابستون شلوغ بود و من حس خوبی داشتم البته خیلی راه رفتیم و من حسابی خسته شدم.اولین زیارتت قبول عزیز دلم.ایشاله سه تایی بریم پابوس امام رضا ع .

سه شنبه تولد امام رضا ع بود و من برای سلامتیت خیلی دعا کردم سپردمت دست خودش.

آخر هفته یعنی روز پنجشنبه یکی از همکارای بابایی از تهران واسه شام مهمونمون بودن و مامان مریم در یک اقدام مقتدرانه خودش به تنهایی تمام شام رو درست کرد.باورت میشه فسقلوس ؟!!!!!!!!!

بزن دست قشنگه رو واسه مامانی تشویق

خودمم باورم نمیشه اینقدر زرنگ شده باشم البته بابا علی خیلی تشویقم کرد و البته کمک .....

به هر حال اون شب به خوبی و خوشی تموم شد و من و تو حسابی خسته شدیم و مهمونا وقتی ساعته یک ونیم رفتن دو تایی پخش شدیم روی تخت.هی بابا علی میگفت فسقلوسم خسته شده ... خدا شانس بده من دارم تو رو کشون کشون این ور و اون ور می برم جنابعالی از نظر پدر گرامی خسته شدینیشخند

دختر دوست  بابا خیلی با مزه بود یه دختره شش ساله شیطون و باحال که کلاس ژیمناستیک ریتمیک می رفت و یه کارایی می کرد عجیب.

راستی این هفته دوتا کتاب واست خریدم که برای تیزهوش شدن چنابعالی هست امیدوارم که فسقلوس خوبی باشی و اجازه بدی وقتی به دنیا اومدی با هم کتابا رو  بخونیم و پیش بریم.

خیلی دوستت دارم عزیز دلم. مواظب خودت باش عشق مامان و بابا قلبماچ

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)